بهت بگن بیا بریم کربلا...
وسط بین الحرمین سلام بدی....
ندونی بری حرم عباس یا حسین...
پای برهنه توبین الحرمین راه بیافتی....
برسی ورودی حرم عباس....
پشت در حرم بشینی و سلام بدی....
باچشم پر اشک اذن دخول بخونی....
بلندشی و بری روبروی ضریح بایستی....
سرتو بندازی پایین و باخجالت بگی فکر نمیکردم بیاریم حرم....
به عباس بگی خیلی آقایی....
بری یه بوسه به ضریح بزنی و اشک بریزی....
بیای عقبتر و یه زیارت بخونی....
بهش بگی اجازه میدی برم پابوس داداشت....
دوباره پابرهنه توبین الحرمین راه بیفتی و زیر لب بگی"از حرم تا قتلگه زینب صدامیزد حسسسسسسسین"...
اشک بریزی و....
برسی ورودی حرم و ناخداگاه بشینی رو زمین دست برسینه سلام بدی....
اشک بریزی و ....
از باب القبله وارد حرم بشی....
نگاهت بیفته به ایوون طلا و ضریح...
خجالت زده ای....
چشمت بیفته به قتله گاه....
از عشق حسین مجنون بشی...
آخرروضه رو درک کنی....
بری روبروی ضریح یه دل سیر گریه کنی.....
یادت بیاد چقدر حسرت رفتن به حرم رو میخوردی....